یا رادَّ ما قد فات
چند نظاره جهان کردن
آب را زیر که نهان کردن
رنج گوید که گنج آوردم
رنج را باید امتحان کردن
آن که از شیر خون روان کرده است
شیر داند ز خون روان کردن
آسمان را چو کرد همچون خاک
خاک را داند آسمان کردن
بعد از این شیوۀ دگر گیرم
چند بیگار دیگران کردن
تیز برداشتی تو ای مطرب
این به آهستگی توان کردن
این گران زخمه ای است نتوانیم
رقص بر پرده گران کردن
یک دو ابریشمک فروتر گیر
تا توانیم فهم آن کردن
اندک اندک ز کوه سنگ کشند
نتوان کوه را کشان کردن
تا نبینند جان جان ها را
کی توان سهل ترک جان کردن
بنما ای ستاره کاندر ریگ
نتوان راه بی نشان کردن
#دیوان_شمس
پ.ن: بعد از نماز، از توی کتابهای داخل مسجد کوی، چشمم خورد به دیوان شمس.باز کردم و گرفتار شدم.
من تشنۀ شنیدن، مولوی هم انگار تشنۀ گفتن.ولم نمیکرد!
درباره این سایت