به نام خدا


مشغول کار داخل خونه ای بودیم که آب تا سقفش رسیده بود و الان توی حیاطش پر از گِل بود.بعد از چند ساعت کار خسته شده بودیم که گفتن یه گروه کوه نورد از تهران اومدن، الان میان کمک شما؛ و این شاید جالب ترین صحنه ای بود که قبل از سفر تصورش رو نکرده بودم.چهار مرد و یک زن. با لباس هایی که بیشتر به لباس مهمونی و تفریح می خورد تا لباس کار! 

اما با همان لباس ها بیل برداشتند و مشغول شدند.حتی خانم همراه شون هم شروع کرد به بیل زدن!

یکی از مردها که دید بعضی از ما دستکش نداریم رفت و برای ما دستکش خرید.بعد هم خانم که حجاب درستی هم نداشتن رفتن آب معدنی خریدن.و چایی.و به یکی از مردها یادآوری کردن که لیست داروهای مورد نیاز رو بگیر تا از تهران براشون بفرستیم.این همه در کنار ها و شعرا و نویسنده ها.همه بدون حس تفاوت در کنار همپر از گِل.و لبخند!

اون روز اینقدر لباس های من گِلی شد که دیگه نمی تونستم بپوشمشون.لباس بسیجی یکی از دوستان رو قرض گرفتم و از مسجد به خیابون اومدم تا برسم به محل کار جدید. صحنه هایی که دیدم رو فقط توی کتاب های مربوط به زمان دفاع مقدس خونده بودم.همه در کنار هم.فارغ از تماااااام اختلافات.

کنار خیابون از مغازه داری پرسیدم سلام برادر! کوچه گلستان دوازده کدوم طرفه.؟ گفت دوره.فلانی! بیا آقا رو برسون کوچه گلستان.

و من مبهوت این همدلی سوار موتور فلانی شدم :)

توی خیابون هر مرد و زنی بهم می رسید خدا قوت می گفت و توی هر کوچه از ما با لبخند تشکر می کردن و آرزو می کردن بتونن جبران کنن. و من می گفتم ان شاءالله عید سال بعد برای عید دیدنی به خونه تون بیایم. و می خندیدیم :)


به محل قرار رسیدم.شعرا و نویسنده ها از اراک و تهران و اصفهان و قم و بابل و . اومده بودن و داشتن خونه ی کسی رو که نمی شناختن و نمی دونستن چه اعتقادی داره یا شغلش چیه یا چند سالشه رو تمیز می کردن.یکی از بچه ها برای بقیه دمنوش درست کرده بود.یکی آب میوه خرید.یکی آواز می خوند.یکی نون تیکه می کرد و به بچه ها می داد.

وقتی یکی از بچه ها خسته شد و گفت اه فایده نداره.شنید که: ما نیومدیم این جا خونه بسازیم برادر.اومدیم تا از اون کت شلوار شیک دربیایم و بیل بگیریم دست مون تا خودمون رو بسازیم!

 

و چقدر نشستن پای درد دل مردم آرامش بخش بود.


+ جز خوبی ندیدم و احترامی که اون جا بهم گذاشته شد رو تا حالا تجربه نکرده بودم.و چقدر بیش از همیشه احساس مفید بودن داشتم.الحمدلله.

کاش همیشه با هم اینطور خوب بودیم.

++ ان شاءالله عکس ها به زودی ذیل همین پست بارگذاری خواهد شد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صفحه ی شخصی رحمت نبی زاده (یاسین) Lisa Lisa وبسایت شخصی دبیرستانی ها آستان مقدس امامزاده عبدالله موسی الکاظم(ع) دایان شاپ