صبح زود رسیدم خونه.
بابام لباس پوشیده بود بره دنبال برادرم بگرده.
با هم رفتیم.
شهر مثل منطقه جنگی بود، چراغ راهنمایی نبود، نرده های جدا کننده بی آر تی ها رو کنده بودن و هنوز از بعضی بانک ها که دیشب سوزونده بودن دود میومد بیرون.
رفتیم زندان، گفتن تو لیست ما اسمش نیست.
یگان ویژه، گفتن هیچ کس رو اینجا نیوردن.
امنیت اخلاقی، گفتن نیست.
دل نگران برگشتیم.
.
دم ظهر یکی از دوستان زنگ زدن و گفتن از طریق یه بنده خدایی پیگیری کردن و فهمیدن توی اطلاعات فلان خیابون هستن. (ظاهراً همونجایی که پدر من دیشب دوبار رفته و گفتن اینجا نیست!)
الحمدلله حداقل خیال پدر مادرم یه کم راحت شد.
اما معلوم نیست چی بشه.
هنوز به ما هیچ اطلاعی ندادن.
فقط همین بنده خدا گفتن ممکنه براشون پرونده ایجاد کنن و بفرستن پیش قاضی. شاید هم تعهد بگیرن و آزادش کنن.
امیدوارم پرونده براش درست نشه.
آش نخورده و دهن سوخته.
توکل بر خدا.
+ نمی دونم چطور تشکر کنم بابت پیگیری هاتون. شرمنده ام که نتونستم جواب بدم اما حقیقتاً شرایطش نبود.
دعا کنید لطفا.
درباره این سایت